حساب کاربری
تماس با ما

کتاب قصه های مثل ماه: قصه یک پیراهن

کتاب قصه های مثل ماه: قصه یک پیراهن

  • 25,000 تومان

کتاب قصه های مثل ماه: قصه یک پیراهن

گزیده‌ای از کتاب

دخترک تکه پارچه‌ی خوشبو را از روی چشم‌هایش باز کرد. نیمه شب بود و اتاق هم تاریک سوسوی شمعی را از میان پلک‌های نیمه باز خود دید. دیگر هیچ دردی را در چشم‌هایش احساس نمی‌کرد. دلش می‌خواست با صدای بلند فریاد بزند و بگوید که چشم‌هایش خوب شده‌اند و می‌تواند همه چیز را ببیند. اما چگونه این اتفاق افتاده بود؟ او نمی دانست و حال خودش را نمی‌فهمید. هم خوشحال بود، هم اشک می‌ریخت و هم نمی‌توانست آن اتفاق واقعی را باور کند. ناگهان صدایی شنید که می‌گفت تو 

به خواست خدا بینایی‌ات را به دست آورده ای.

دخترک ترسید. اطراف را با دقت نگاه کرد. کسی را ندید. همه خواب بودند.

وحشت زده زیر لب گفت: تو کی هستی؟ من می‌ترسم چرا کسی بیدار نمی‌شود؟

این‌بار همان صدا شبیه نسیم بهاری صورت و موهای او را نوازش کرد و گفت چشم‌های تو با لطف و مهربانی علی بن موسی الرضا (ع) شفا گرفته‌اند.

پارچه را روی چشمهایش گذاشت چند روز ،پیش طبیب به او گفته بود چشم‌هایش کور شده‌اند و دیگر بینا نخواهد شد. 

دخترک با تعجب پرسید: پس چرا نمی‌توانم تو را ببینم؟ تو فرشته‌ی خدا هستی؟ من خواب هستم؟

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب
محصولات مرتبط