حساب کاربری
تماس با ما

کتاب قصه های مثل ماه: فردا عید است

کتاب قصه های مثل ماه: فردا عید است

  • 25,000 تومان

کتاب قصه های مثل ماه: فردا عید است

گزیده‌ای از کتاب

«مأمون خلیفه ی عباسی در سال ۱۷۰ هجری قمری در شهر بغداد به دنیا آمد و در سال ۲۱۸ هجری قمری درگذشت. او پس از کشته شدن برادرش، محمدامین به خلافت رسید. سپس با حیله و زور امام رضا (ع) را به شهر مرو آورد و در خراسان به شهادت رساند.»

مأمون، خلیفهی عباسی، از روی تخت برخاست. پرده‌ی مخملین را کنار زد. آفتاب در حال غروب بود. خدمتکاران داشتند مشعل‌های آتش را در محوطه‌ی قصر روشن می‌کردند.

مأمون با خود فکر کرد فردا عید فطر است. حالا که علی بن موسی الرضا را از مدینه به شهر مرو آورده‌ام و او را جانشین خود کرده‌ام بهتر است نماز عید را هم به او بسپارم. در این زمانه که همه‌ی کشتزارها و رودخانه‌ها خشک شده‌اند و مردم عصبانی و ناامید هستند، باید او را به میان آن‌ها بفرستم تا هرچه خشم و شکایت در دل دارند بر سر او خالی کنند. هرچه باشد او ولیعهد من است. این‌طوری احترامش در میان مردم کم می‌شود.

مأمون خلیفه ی عباسی در سال ۱۷۰ هجری قمری در شهر بغداد به دنیا آمد و در سال ۲۱۸ هجری قمری درگذشت. او پس از کشته شدن برادرش، محمدامین به خلافت رسید. سپس با حیله و زور امام رضا (ع) را به شهر مرو آورد و در خراسان به شهادت رساند. 

با این فکرها لبخندی زد و دستور داد فوری اسبش را آماده کنند ،بعد با چند سوار در تاریکی شب به خانه‌ی امام رفت. مأمون به امام گفت: شما بروید و نماز عید را با مردم بخوانید.

امام چشم در چشم مأمون دوخت. می‌دانید که بین من و شما شرط‌هایی بود یکی از آن شرط‌ها این بود که من در کار دولت دخالت نکنم .

مأمون لبخندی ساختگی زد: «بله، اما قصد من این است حالا که قرار است جانشین من باشید در دل مردم بیشتر نفوذ کنید.» 

امام با لحنی جدی :گفت عُذر مرا بپذیرید.

مأمون اصرار کرد بگذارید با این کار مردم به جانشینیتان اطمینان بیشتری پیدا کنند. گفت: «مرا معاف امام لحظه‌ای خاموش ماند. سپس گفت: اما اگر حتماً باید بروم بدانید که من این نماز را مانند پیامبر خدا(ص) و حضرت علی (ع) می‌خوانم مأمون رضایت امام را که دید خوشحال شد و :گفت اختیار با خودتان است. 

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب
محصولات مرتبط