کتاب معجزه سرنوشت
کتاب معجزه سرنوشت
- ناشر: البرز
- مولف: جان گریشام
- مترجم: محمد قصاع
- تعداد صفحه: 664
- نوع جلد: شومیز
- قطع: رقعی
- موضوع: داستان های آمریکایی
- گروه سنی: بزرگسال
- شابک: 978964442018
- موجودی : در انبار
- 590,000 تومان
-
548,700 تومان
کتاب معجزه سرنوشت
از پرفروش ترین های نیویورک تایمز و یو اس ای تودی
تا مدتی طولانی پس از رفتن هیئت منصفه و برگشتن در وموند و افرادش به دفتر کارشان و جر و بحث بر سر این که مرتکب چه اشتباهی شده اند، ما به دور میز شاکی در دادگاه مینشینیم و درباره فردا صحبت میکنیم. کوپر جکسون و دو وکیل دیگر به نامهای هارلی و گرانفلد دقت میکنند تا پیشنهادهای زیادی به من ندهد، اما من از گوش دادن به نظراتشان بدم نمیآید. همه میدانند این نخستین محاکمه من است. به نظر میرسد تحت تأثیر کارم قرار گرفته اند. خسته و عصبی هستم، ولی واقع بینی را از دست نداده ام. حقایق زیبایی در دستانم گذاشته شده بود، مدافعان ثروتمند و گناهکار بودند، قاضی با من همدردی میکرد و پیوسته با خوش اقبالی روبه رو شدم. هیئت منصفه خوبی هم در اختیار دارم که هنوز زمان اقدامش فرا نرسیده است.
آنها میگویند دادخواست برایم مشکلتر خواهد شد. مطمئنند که مبلغ جریمه هفت رقمی خواهد بود. جکسون دوازده سال کار کرده بود تا در جریمه نخستین پرونده یک میلیون دلاریش پیروز شد.
آنها برای تقویت روحیه ام داستانهایی میگویند. راه خوبی برای گذراندن دلپذیر عصر است. من و دک تمام شب کار خواهیم کرد، اما در حال حاضر از هربانی کسانی که از ته قلب مایلند شرکت سود بزرگ را شکست دهم، لذت میبرم.
جکسون از شنیدن اخبار فلوریدا دلخور است. امروز صبح وکیلی عجله کرده و چهار شکایت بر ضد شرکت سود بزرگ ثبت کرده بود و گمان میکردند آن مرد قصد دارد به اقدام جمعی آنها بپیوندد، اما واضح است که حرص و طمع بر او غلبه کرده است. از امروز آنها نوزده شکایت بر ضد شرکت سود بزرگ دارند و قصد دارند اوایل هفته آینده ثبت کنند. مایلند ما را به شام خوبی دعوت کنند اما ما کار داریم اصلا نمیخواهم امشب شام سنگین بخورم. بنابراین در دفتر کارمان ساندویچ و نوشابه میخوریم. دک را بر صندلی مینشانم و خطابه پایانی خودم را برای هیئت منصفه تمرین میکنم. تمام ابعاد آن را چنان حفظ کرده ام که میتوانم به صورت واحد و هماهنگ بیان کنم. با گچ ارقامی را بر تخته سیاهی به طور مرتب مینویسم. تقاضای انصاف و همزمان مبلغی هنگفت میکنم. دک به میان حرفم میپرد و مانند بچههای دبستانی با هم جر و بحث میکنیم. هیچکدام تاکنون در دادگاهی خطابه پایانی نداشته ایم، اما چون او در دادگاه های بیشتری خطابه دیده است، متخصص ما محسوب میشود. لحظه هایی وجود دارد که خودم را شکست ناپذیر و شجاع حس میکنم زیرا توانسته ام به خوبی تا اینجا پیش آیم. اما او یادآوری میکند که فردا ممکن است پرونده و شکایت ما برنده یا بازنده شود. بیشتر اوقات دچار ترس هستم. گرچه میتوانم بر این وحشت تسلط پیدا کنم، اما از دستش رها نمیشوم. مرا برای پیشروی تحریک و تشویق میکند. اما فقط زمانی که محاکمه پایان یابد خوشحال خواهم شد.