حساب کاربری
تماس با ما

کتاب قصه های مثل ماه: گنجشک به امام چه گفت؟

کتاب قصه های مثل ماه: گنجشک به امام چه گفت؟

  • 25,000 تومان

کتاب قصه های مثل ماه: گنجشک به امام چه گفت؟

گزیده‌ای از کتاب


غروب بود و باد در میان شاخه‌های درختان باغ می‌پیچید.

خانم گنجشک با بی‌قراری از این درخت به آن درخت می‌رفت و به هر طرفی پر میزد نمی‌دانست چه کار کند. مرتب به طرف لانه‌اش می‌رفت و برمی‌گشت. او بالای درخت بلندی در گوشه‌ای از باغ لانه داشت. جوجه‌هایش هم یکسره جیک جیک می‌کردند و با ترس و لرز بال بال می‌زدند. کلبه‌ی کوچکی در ته باغ بود. امام رضا (ع) و یکی از یارانش سلیمان روی سکوی جلوی کلبه نشسته بودند و با هم صحبت می‌کردند.

سلیمان چند سؤال از امام پرسید. سپس گفت: ای امام بزرگوار، نمی‌دانید چقدر خوشحالم که این سعادت را داشتم و امروز همراه شما هستم. جواب سؤا‌ل‌هایم را گرفتم و چیزهای زیادی از شما آموختم؛ مثل همیشه صدای باد در میان شاخه‌های درختان می‌پیچید جیک جیک پرندگان در هم آمیخته بود. شاخه‌ها پر از میوه‌های آبدار و رسیده بودند. سلیمان به درخت‌ها نگاه کرد و گفت: برکت امسال خوب بار داده‌اند! درخت‌ها پر از میوه اند. چقدر هم گنجشک ! چه سرو صدایی راه انداخته‌ اند.

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب