حساب کاربری
تماس با ما

کتاب قصه های مثل ماه: کسی که از او خجالت نمی کشیدم

کتاب قصه های مثل ماه: کسی که از او خجالت نمی کشیدم

  • 25,000 تومان

کتاب قصه های مثل ماه: کسی که از او خجالت نمی کشیدم

گزیده‌ای از کتاب

سرم درد می‌کرد؛ حتی حوصله‌ی راه رفتن هم نداشتم. کوچه خلوت بود. کنار دیواری نشستم و سرم را گرفتم توی دست‌هایم؛ دیگر مانده بودم که چه کار کنم. همه‌ی درها به رویم بسته شده بود. آخرین در، خانه‌ی همین پسر عمویم بود که وقتی به او گفتم حسابی بدهکار شده‌ام لبخند تلخی زد و گفت: شرمنده ام از دست من کاری ساخته نیست. نگاهی هم به دستم کرد و گفت: دستت هنوز خوب نشده؟

مچ شکسته‌ام را که با پارچه‌ای محکم بسته بودم نشانش دادم و گفتم: نه میبینی که از وقتی از روی شتر افتاده‌ام هنوز دستم خوب نشده، به خاطر همین نمی‌توانم کار کنم. هر جا می‌روم به من کار نمی‌دهند.

پسر عمویم با شرمندگی گفت: «راستش ابو محمد من شرمنده ام، اما خودت هم می‌دانی که تا حالا خیلی کمکت کرده ام.

الان بدهی تو به من خیلی زیاد است. تو همین مقدار را هم نمی‌توانی به من برگردانی! آن وقت چطور انتظار داری باز هم به تو کمک کنم؟

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب