کتاب چهل نامه ی کوتاه به همسرم
کتاب چهل نامه ی کوتاه به همسرم
- ناشر: روزبهان
- مولف: نادر ابراهیمی
- تعداد صفحه: 138
- نوع جلد: شومیز
- قطع: رقعی
- موضوع: نامه های فارسی
- گروه سنی: بزرگسال
- شابک: 978964552919
- موجودی : در انبار
- 140,000 تومان
-
123,200 تومان
درباره کتاب چهل نامه ی کوتاه به همسرم
عزیز من!
مدتیست میخواهم از تو خواهشکنم بپذیری که بعضِ شبهای مهتابی، علیرغم جمیع مشکلات و مشقات، قدری پیاده راه برویم __ دوشبهدوشِ هم. شبگردی، بیشک، بخشهای فرسوده روح را نوسازی میکند و تن را برای تحمل دشواریها، پرتوان.
از این گذشته، به هنگامِ گزمهرفتنهای شبانه، ما فرصت حرفزدن درباره بسیاری چیزها را پیدا خواهیمکرد.
نترس بانوی من! هیچکس از ما نخواهدپرسید که با هم چه نسبتی داریم و چرا تنگاتنگِ هم، در خلوت، زیر نورِ بدر، قدممیزنیم. هیچکس نخواهد پرسید؛ و تنها کسانی خواهندگفت: «این کارها برازنده جوانان است» که روحشان پیر شده باشد؛ و چیزی غمانگیزتر از پیری روح وجودندارد. از مرگ هم صدبار بدتراست.
راستی، طلب فروشگاه محله را تمام و کمال دادم. حالا میتوانی با خاطر آسوده از جلوی فروشگاه رد شوی. هیچ نگاهی دیگر نگاهِ سرزنشبارِ طلبکاری نخواهدبود. مطمئن باش!
ضمنا همهی چیزهایی را هم که فهرست کردهبودی، تمام و کمال خریدم: برنج، آردنخودچی، آرد سهصفر، ماکارونی، فلفل سیاه، زردچوبه، آبغوره، نبات، برگبو، صابون، مایع ظرفشویی، و دارچین (که چه عطرِ قدیمیِ یادانگیزی دارد) ...
میبینی که چقدر خوب، منِ بیحافظه، نام تکتک چیزهایی را که خواستهبودی بهخاطرسپردهام؟
خب... دیگر میتوانی قدری آسوده باشی، و شبی از همین شبها، پیشنهاد یک پیادهروی کوتاه را به ما بدهی. ما، با اینکه خیلی کار داریم، پیشنهاد شما را خواهیمپذیرفت.
عزیز من!
ما هرگز آنقدر بدهکار نخواهیم شد که نتوانیم از پسِ بدهیهایمان برآییم، و هرگز آنقدر پیر نخواهیمشد که نتوانیم دوباره متولد شویم.
ما از زمانه عقب نخواهیمماند، زمانه را به دنبال خود خواهیمکشید.
فقط کافیست که قدری دیگر هم از نفس نیفتیم...
عزیز من!
مدتیست میخواهم از تو خواهشکنم بپذیری که بعضِ شبهای مهتابی، علیرغم جمیع مشکلات و مشقات، قدری پیاده راه برویم __ دوشبهدوشِ هم. شبگردی، بیشک، بخشهای فرسوده روح را نوسازی میکند و تن را برای تحمل دشواریها، پرتوان.
از این گذشته، به هنگامِ گزمهرفتنهای شبانه، ما فرصت حرفزدن درباره بسیاری چیزها را پیدا خواهیمکرد.
نترس بانوی من! هیچکس از ما نخواهدپرسید که با هم چه نسبتی داریم و چرا تنگاتنگِ هم، در خلوت، زیر نورِ بدر، قدممیزنیم. هیچکس نخواهد پرسید؛ و تنها کسانی خواهندگفت: «این کارها برازنده جوانان است» که روحشان پیر شده باشد؛ و چیزی غمانگیزتر از پیری روح وجودندارد. از مرگ هم صدبار بدتراست.
راستی، طلب فروشگاه محله را تمام و کمال دادم. حالا میتوانی با خاطر آسوده از جلوی فروشگاه رد شوی. هیچ نگاهی دیگر نگاهِ سرزنشبارِ طلبکاری نخواهدبود. مطمئن باش!
ضمنا همهی چیزهایی را هم که فهرست کردهبودی، تمام و کمال خریدم: برنج، آردنخودچی، آرد سهصفر، ماکارونی، فلفل سیاه، زردچوبه، آبغوره، نبات، برگبو، صابون، مایع ظرفشویی، و دارچین (که چه عطرِ قدیمیِ یادانگیزی دارد) ...
میبینی که چقدر خوب، منِ بیحافظه، نام تکتک چیزهایی را که خواستهبودی بهخاطرسپردهام؟
خب... دیگر میتوانی قدری آسوده باشی، و شبی از همین شبها، پیشنهاد یک پیادهروی کوتاه را به ما بدهی. ما، با اینکه خیلی کار داریم، پیشنهاد شما را خواهیمپذیرفت.
عزیز من!
ما هرگز آنقدر بدهکار نخواهیم شد که نتوانیم از پسِ بدهیهایمان برآییم، و هرگز آنقدر پیر نخواهیمشد که نتوانیم دوباره متولد شویم.
ما از زمانه عقب نخواهیمماند، زمانه را به دنبال خود خواهیمکشید.
فقط کافیست که قدری دیگر هم از نفس نیفتیم...
محصولات مرتبط