حساب کاربری
تماس با ما

کتاب مه جبین

کتاب مه جبین

  • 480,000 تومان
  • 422,400 تومان

کتاب مه جبین

گزیده‌ای از کتاب
 شاهپور همانطور که دیواره ی داغ و بلورین استکان را میان انگشتانش لمس می کرد نگاهش را اجمالی دور تا دور هال نسبتا بزرگ خانه ی طوبی چرخاند و روی قاب منبت کاری شده «آیت الکرسی» کمی بیشتر مکث کرد. استکانش را روی میز گذاشت و دستی به ریش و سبیل مرتب و آراسته ی خود کشید … همانطور اخم آلود و جدی، نگاهش از روی قاب نوشته کش آمد و سمت طوبی رفت و روی چهره اش تامل کرد … بی آنکه حواسش باشد گوشه ی سبیلش را بین دو انگشت گرفته و نرم نرمک تاب می داد. طوبی لبخندی از سر مصلحت روی لب آورد و طعنه زد: به گمونم راه گم کردی شاهپورجان … به خوابم نمی دیدم روز عیدی همچین سعادتی نصیبم بشه که بچه ی خواهرم بعد از عهد و سالی به خاله اش سر بزنه … شاهپور با خونسردی لبخند زد … دستش را از سبیلش انداخت و تسبیح عقیق سلیمانی را از جیب کتش بیرون آورد … آن را با طمانینه کف دستش سایید و آرام آرام از زیر انگشتش دانه کشید … نگاه طاهره به دست او بود شاهپور مستقیم به صورت خاله اش نگاه می کرد … طوبی نگاهش را می دزدید، ولی قوام و مهابت صدای شاهپور چیزی نبود که از نظرش پنهان بماند … شما لطف داری خاله خانم، ولی شرمنده … محض دید و بازدید خدمت نرسیدم … طوبی اخم کرد و با تعجب نگاهش را به خواهرزاده ی جوانش داد … شاهپور با همان لبخند، محکم و صریح به چشمان او زل زد و بی پرده رفت سر اصل مطلب! دیروز همه ی حرفاتونو با عمه تاج شنیدم … اما خب … حقیقتش میون کلامتون یه جریانی خیلی اذیتم کرد … انقدر مهم بود که به خاطرش پا شم بیام اینجا و ازت بخوام رو در رو همه چیزو بهم بگی … طاهره با تعجب به مادرش نگاه کرد …

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب
محصولات مرتبط