حساب کاربری
تماس با ما

کتاب ماه بلند آسمان

کتاب ماه بلند آسمان

  • 164,000 تومان
  • 144,320 تومان

کتاب ماه بلند آسمان

گزیده ای از کتاب

رده سنی دبستان

صبح روز بعد، با صدای کوبیده شدن در اتاق‌خواب بیدار شدم. مامان و هلن توی اتاق بودند و بااینکه در اتاق بسته بود اما باز هم صدایشان را می‌شنیدم. البته بیشتر صدای مامان بود، تندتند حرف می‌زد و راه می‌رفت و پا می‌کوبید.

صدایش از میان دندان‌های به‌هم‌فشرده‌اش شنیده می‌شد که می‌گفت: «وای، کی گفته! دیگه این‌قدر هم طول نمی‌کشه!»

هلن گفت: «خیلی خودخواه شده‌ای، لیوسیل!» معلوم بود دارد تلاش می‌کند صدایش را بالا نبرد «البته چندان هم موفق نبود.»

مامان خندید، یکی از آن نیشخندهای پرطعنه و کنایه و گفت: «خودخواه؟! چرت نگو! حرف از نیویورکه‌ها. شانس بهم رو کرده، می‌فهمی؟ بالاخره می‌تونم موفق بشم!» بعد گفت: «بعدش هم، به اندازه‌ی کافی طولانی شده».

مامان می‌خواست به نیویورک برود؟ من هم باید همراهش می‌رفتم؟ یا در بوستون می‌ماندم و هلن ازم مراقبت می‌کرد و به درس و مدرسه‌ام می‌رسیدم؟ هفته‌ها گذشته بود و مامان هنوز کارهای ثبت‌نامم را نکرده بود. طاقتم طاق شده بود! می‌گفت به‌خاطر برنامه‌ی کاری فشرده‌اش نتوانسته به این مسئله رسیدگی کند. لعنت به این کار و برنامه‌هایش! با این وضع، تا تعطیلات تابستان هم خبری از درس و مشق نبود. اگر دست نمی‌جنباند، باید تا شروع سال جدید تحصیلی صبر می‌کردم!

واقعاً به سرش زده از اینجا برود؟ تازه به بوستون عادت کرده بودم. فکر نمی‌کنم هنوز آماده‌ی رفتن به نیویورک باشم.

سرجایم نشستم. بوی سیگار و قهوه به دماغم ‌خورد. پالتو و کیف مامان روی دسته‌ی صندلی افتاده بود و پالتوی بزرگ مردانه‌ای روی پشتی صندلی آویزان بود. کلاه نمدی سیاهی هم بادقت روی یقه‌ی خز پالتو قرار داشت. مامان و هلن توی اتاق‌خواب بودند اما از آشپزخانه صدای جرینگ‌جرینگ قهوه‌جوش و گرداندن قاشق در فنجان به گوش می‌رسید.

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب
محصولات مرتبط