درباره کتاب من می توانم 6 : من به خودم اطمینان دارماطمینان به خود كار سختی است.رازی را با شما درمیان میگذارم: نه تنها كودكان، بلكه تمام مردم میخواهند بدانند آیا در زندگیشان به اندازهٔ كافی خوب، قوی و یا زرنگ هستند یا خیر. آیا قادرند در برابر ..
درباره کتاب من می توانم 7 : من به خودم افتخار می کنم رده سنی 4+ سالیا به خودت افتخار میکنی؟امیدورام جواب این سوال مثبت باشد. ولی حتی افراد با اعتماد به نفس هم گاهی اوقات با مشکل روبهرو میشوند. با این کتاب، گفت وگو با خودِ مثبت را در کودکانتان..
گزیده ای از کتاب من پرواز می کنم : مجموعه ترس و لرزدر من پرواز میکنم، جک دوست ندارد از كسی برتر باشد، او دوست ندارد با كسی مسابقه بدهد و همیشه میگذارد رقیبش در بازی با او برنده شود؛ اما دوستی ویلسون و میا و رفتار ویلسون برای جك قابل تحمل نیست...
درباره کتاب من یک کارآگاه هستم
«نل وارن» كه با زنعمويش «كيتي» زندگي ميكند، هميشه در
مواجهه با سختيها خوشبين است و به عنوان يك كارآگاه قصد دارد به همه كمك
كند. يك روز صبح او به صورت ناگهاني متوجه ميشود كه جيببري خ..
برگزیده ای از کتاب مهمانخانه ی قاچاقچی هامایلو در کل زندگیاش، از همان وقتیکه خیلی کوچک بود، از تغییرات ناگهانی برنامه خیلی اذیت میشد؛ چیزی فراتر از اذیت شدن. غافلگیر شدن حتی در بهترین زمان هم او را نگران میکرد. حالا توی برفهای تازه، در سرما..
کتاب مهندس چیکو 1 : چیکو فریتاتا دزدگیر اختراع می کندمیک بولون واقعاً اسطوره بود.برنامهی تلویزیونی «من اختراع میکنم، تو هم اختراع کن» را اجرا میکرد. سهشنبهها سر ساعت شش عصر. و هر سهشنبه سر ساعت شش، چیکو دست از تظاهر به مشقنوشتن برمیداشت و در ..
کتاب مهندس چیکو 2 : چیکو فریتاتا هواساز اختراع می کنداوووف... چه گرمه!چیکو مثل لوکوموتیوی که روی سربالایی حرکت میکند، هِنّوهِن میکرد و هر لحظه آمادهی ترکیدن بود. راستش یادش نمیآمد تابستانی شبیه این دیده باشد. هیچ بادی نمیوزید.همهجا گ..
کتاب مهندس چیکو 3 : چیکو فریتاتا گرداب تمیز کننده اختراع می کندچیکو و ایوو، مثل دو تا اسب آبی تنبل که لب ساحل دراز کشیدهاند، لم داده بودند روی مبل. غرق در بالشهای گرم و نرم، چشم دوخته بودند به صفحهی بزرگ تلویزیون خانهی ایوو منتا. تلویزی..
کتاب مهندس چیکو 4 : چیکو فریتاتا سگ پران اختراع می کندخانم وَمپونی یک بازیگر مشهور بود و با امضایش می توانستند حسابی پز بدهند، ولی این کارها زیادهروی بود! چیکو که عصبانی وسط تالار ورودی ایستاده بود، یاد حرفهای معروف جیمی جلون افتاد، کاشف ..