حساب کاربری
تماس با ما

کتاب وبلاگ خون آشام 2: باران جیغ بر جاده

کتاب وبلاگ خون آشام 2: باران جیغ بر جاده

  • 190,000 تومان
  • 161,500 تومان

کتاب وبلاگ خون آشام 2: باران جیغ بر جاده

گزیده‌ای از کتاب

سلام من مارکوس هستم. اول یک چیزی بگویم اگر کسی این وبلاگ را بخواند ممکن است توی دردسر بیفتم، چون این وبلاگ یک وبلاگ فوق محرمانه است. اگر اشتباهی یا اتفاقی گذر آدم ناجوری به اینجا بیفتد، احتمالاً برای من گران تمام می‌شود. منظورم از آدم ناجور هم هرکسی می‌تواند باشد، حتی خود تو؛ خب راستش را بخواهی از نظر من هیچ کس آن‌قدر قابل اعتماد نیست که رازهای نگفتنی‌ام را برایش فاش کنم. تا شب جشن تولد سیزده سالگی‌ام من هنوز یک پسر معمولی بودم يا حداقل این طور فکر می‌کردم تا اینکه آن شب مامان و بابایم بهم گفتند نیمه خون آشام هستند و من هم به زودی به یک نیمه خون آشام تبدیل می‌شوم. اولش فکر کردم عقلشان را از دست داده ‌ند یا سرِکارم گذاشته‌اند تا اینکه یک روز سروکله ی یک دندان نیش نوک تیز و براق توی دهانم پیدا شد. بعد هم توی مدرسه خیلی اتفاقی فهمیدم چه اشتیاق وحشتناکی به خون دارم و اینکه یک پیتزا چقدر می‌تواند برایم خطرناک باشد. به خاطر سیری که می‌ریزند توی پیتزا بعد هم یک خون آشام بهم حمله کرد! درست شنیدی خون آشام‌ها وجود دارند. ولی واقعیت این است که آن‌ها هیچ علاقه ای به خون انسان ندارند. خوراکشان خون حیوانات است. فقط یک استثنا وجود دارد، خون نیمه خون آشام را هم دوست دارند. درست قبل از تبدیل شدن اسمِ خون آشامی که به من حمله کرد کارل بود. راهش را کج کرد و صاف از تپه آمد بالا گفت: یکی از فامیل‌های دورمان است. سعی کرد یک نوشیدنی آشغالی که انگار خودش درست کرده بود بهم بخوراند و بعد بهم حمله کرد. اگر تالولا نبود، آره باز هم درست شنیدی تالولا دختری است که زندگی‌ام را نجات داد. ماجرا مالِ همین دو هفته‌ی پیش است. تالولا دیوانه‌ی خون آشام هاست.

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب