حساب کاربری
تماس با ما

کتاب سرافینا 4: سرافینا و هفت ستاره

کتاب سرافینا 4: سرافینا و هفت ستاره

  • 319,000 تومان
  • 271,150 تومان

کتاب سرافینا 4: سرافینا و هفت ستاره

گزیده‌ای از کتاب

سرافینا با آخرین سرعت در جنگل می‌دوید. چنگال‌های تیز پلنگی‌اش در زمین پرشاخ و برگ پاییزی فرو می‌رفت و بدن کشیده و پوشیده از خز سیاهش را بین علف‌ها و بوته‌ها پیش می‌برد. خودش را از سراشیبی‌های سنگی خزه پوش بالا کشید. از میان علفزارهای پوشیده شده با سایه‌ی سرخس‌های رقصان در باد تندوتیز به سمت خانه دوید. 

صدای پاهایی که می‌دویدند از پشت به او نزدیک و نزدیک‌تر شد. سرافینا یک دفعه خیز برداشت و از روی تنه درختی برزمین افتاده پرید و بعد در محوطه‌ای باز مثل باد دوید، اما حالا دوتای آن‌ها پشت سرش بودند و ناگهان غرش کنان تا پهلوی او جلو آمدند. 

شیر کوهی اول با غرشی وحشیانه روی پشتش پرید و او را زمین زد، دومی محکم به سرش کوبید. سرافینا به طرف آن‌ها چرخید و غرش کرد و دندان به هم سایید آن‌ها را با پاهایش به عقب هل داد و با ناخن‌های جمع شده پشت هم پنجه پراند بعد خودش را آزاد کرد و یا به فرار گذاشت.

وقتی از روی نهری که پشت تپه‌ی دیانا جاری بود پرید، توی دلش گربه‌های احمق باید از اینجا برین دیگه داریم زیادی به خونه نزدیک می‌شیم. باید برگردین به جلو خیز برداشت. می‌خواست به قدر کافی بین خودش و خواهر و برادر ناتنی کوچکترش فاصله بیندازد، تا بالاخره بیخیال شوند و به اعماق جنگل برگردند. اما آن‌ها که دیدند سرافینا تلاش می‌کند پشت سر جایشان بگذارد از قبل هم چست و چالاک تر شدند. خواهرش با یک پرش از سرافینا جلو زد، به او در پشت سرش نگاه انداخت و با غرشی بازیگوشانه حریف طلبید و از او خواست دنبالش بدود.

به بالای تپه که رسیدند سرافینا توی دلش گفت یواش‌تر اینجا دیگه باید حواستون جمع باشه، اما در همان لحظه صدای مهیب و آزاردهنده‌ی پیچ خوردن فلز و خم شدن سیم و زوزه‌ی پردرد یک شیر کوهی فضا را پر کرد. خواهرش چنان سریع دویده بود که حصار سیمی سر راهش را ندیده و با سر توی آن رفته بود. طفلکی اصلاً نمی‌دانست حصار سیمی چیست. شیر وحشت زده لگد پراند و پنجه کشید. با تمام وجود سعی کرد با این مهاجم عجیب و غریب پیچ در پیچ بجنگد ،شیر کوهی دیگر با پریشانی دور بدن خواهرش که لای سیم‌ها گیر کرده بود و همان طور دست و پا میزد می‌چرخید اما هیچ کمکی نمی‌توانست بکند. از ترس بند دل سرافینا پاره شد. فوری به انسان تغییر شکل داد و به سمت خواهر در تقلایش رفت. هرچه شیر کوهی جوان بیشتر با سیم می‌جنگید گرفتارتر می‌شد. سرافینا با دستان برهنه‌اش توده درهم فلزی را گرفت و سعی کرد بازش کند. اما شیر دست از جنگیدن برنمی‌داشت؛ سیم‌ها را می‌کشید، چنگ می‌انداخت و گاز می‌گرفت و می‌غرید.

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب