کتاب روباه
کتاب روباه
- ناشر: افق
- مولف: دی اچ لارنس
- مترجم: کاوه میرعباسی
- تعداد صفحه: 112
- نوع جلد: شومیز
- قطع: پالتویی
- موضوع: ادبیات-رمان
- گروه سنی: بزرگسال
- موجودی : در انبار
- 135,000 تومان
-
108,000 تومان
کتاب روباه
گزیدهای از کتاب
معمولاً دو دختر را با نام خانوادگیشان میشناختند، بنفورد و مارچ مزرعه را باهم گرفته بودند و قصد داشتند همه کارها را خودشان انجام دهند. میخواستند مرغداری کنند، از فروش طیور اموراتشان را بگذرانند. در کنارش ماده گاوی نگه دارند و یکی دو چهارپای دیگر هم پرورش بدهند.
متأسفانه اوضاع بر وفق مرادشان نشد.
بنفورد کوتاه قد ریز نقش، نحیف و عینکی بود. اصل سرمایه را او گذاشته بود چون مارچ پول چندانی نداشت یا شاید اصلا کیسه اش خالی بود پدر بنفورد، که در ایزلینگتون تجارت میکرد به چند دلیل دستمایه اولیه را در اختیار دخترش گذاشت. به خاطر سلامتیاش، چون دوستش داشت و چون بعید میدانست که او روزی به خانه بخت برود. مارچ قوی بنیه تر بود. در کلاسهای شبانهای در ایزلینگتون نجاری و در و پنجره سازی یاد گرفته بود، مرد آنجا او بود. ابتدا پدر بزرگ پیر بنفورد هم با آنها زندگی میکرد. او در جوانی مزرعه دار بود. ولی از بخت بد، پس از یک سال اقامت در مزرعه بیلی فوت کرد. از آن به بعد دو دختر تنها ماندند. هیچ کدامشان خیلی جوان نبودند، یعنی تا مرز سی سالگی فاصلهٔ زیادی نداشتند. ولی قدر مسلّم پیر هم به حساب نمیآمدند. فعالیتشان را با دل و جرئت و خاطر جمعی شروع کردند تعدادی مرغ داشتند. لگ هورنهای سیاه و سفید و چند ویاندوت همین طور چند مرغابی و دو ماده گوساله که جایشان در کشتزار بود.
متأسفانه یکی از ماده گوساله ها ابداً حاضر نمیشد در مزرعه بیلی محبوس باشد و هر قدر هم مارچ پرچین ها را محکمتر میکرد، باز نمیتوانست مانع بیرون رفتن ماده گوساله بشود؛ جانور گریزپا در جنگل ها میگشت یا حریم چراگاههای مجاور را میشکست و بنفورد و مارچ به جست و جویش میرفتند و دنبالش به هر سو میدویدند. اما کمتر پیش میآمد که شتاب و دستپاچگیشان حاصلی داشته باشد. بالأخره به ستوه آمدند و ماده گوساله را فروختند. سپس موقعی که چهارپای دیگر برای اولین دفعه باردار شده بود پیرمرد ناغافل زندگی را وداع گفت: دخترها از بیم وقایع بعدی، هراسان آن را فروختند و همۀ توجهشان را به مراقبت از ماکیانها و مرغابیها سپردند اگرچه کمی دل چرکین شدند، ولی از اینکه دیگر رمهای نداشتند نفس راحتی کشیدند زندگی که نباید فقط به زحمت و جان کندن میگذشت. هر دو دختر سر این موضوع توافق داشتند طیور به قدر کافی اسباب دردسر بودند. مارچ میز نجاریاش را انتهای انباری بی در و دیوار گذاشت آنجا کار میکرد و قفس در و سایر ملزوماتشان را میساخت پرندگان را در ساختمانی بزرگتر که سابقاً طویله و آغل بود جای دادند. مرغها خانه زیبایی داشتند و قاعدتاً از آن خیلی راضی بودند واقعاً سرحال و سرزنده به نظر میآمدند. ولی ترس دخترها از ابتلا به بیماریهای عجیب و زندگی یکنواخت و دقیقاً برنامه ریزی شدهشان مایۀ آزردگی و دلخوریشان بود و با لجاجتی بی دلیل از جوجه کشی خودداری میکردند.