حساب کاربری
تماس با ما

کتاب کنت مونت کریستو

کتاب کنت مونت کریستو

  • 225,000 تومان
  • 180,000 تومان

درباره کتاب کنت مونت کریستو

لبه طلا

در قلعه‌ى شتدیف، سلول‌هایى بود که همیشه خطرناک‌ترین و دیوانه‌ترین زندانیان را در آن نگه مى‌داشتند. این قسمت، جایى در اعماق سیاهچال‌هاى زیر قلعه بود. دانتس را نیز در این قسمت، درون سلولى زندانى کرده بودند. درِ سلول دانتس، فقط هر صبح و شب کمى باز مى‌شد تا زندانبان بتواند بشقاب غذایى بدبو و یک پارچ کوچک آب را داخل سلول او بگذارد و بعد دوباره آن را ببندد. به همین دلیل دانتس نمى‌توانست کس دیگرى را ببیند. او نمى‌دانست که چرا بدون محاکمه، زندانى شده است. سال اول، امیدوار بود ویلفور به اشتباهى که رخ داده بود، پى ببرد و دستور دهد که او را آزاد کنند؛ اما نمى‌دانست خود دادیار دستور زندانى کردن او را داده است.
سال دوم نیز گذشت. دانتس از دنیاى خارج کاملاً بى‌خبر بود و فقط چهار دیوارى سلول و زندانبانى را که برایش غذا مى‌آورد، مى‌دید.
سال سوم و چهارم نیز گذشت. دانتس دیگر به یاد نمى‌آورد که آیا گناهکار بوده است یا بى‌گناه. ذهنش آشفته بود و داشت دیوانه مى‌شد.
سال پنجم، علیه زندانبان‌ها و آدم‌هاى ناشناسى که او را به آن زندان مخوف انداخته بودند، قیام کرد. زندانبان‌ها از رفتار خشنِ او ترسیدند و فکر کردند او را نیز باید مثل زندانیان دیوانه و خطرناکِ دیگر، به سیاهچال منتقل کنند.
در پایان سال ششم، دانتس دیگر دوست نداشت زنده بماند. تصمیم گرفت غذا نخورد تا از گرسنگى بمیرد. این بود که ظرف‌هاى غذایش را در هواکش کوچکى که روى دیوار سلولش بود، خالى مى‌کرد و چیزى نمى‌خورد.

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب
محصولات مرتبط