حساب کاربری
تماس با ما

کتاب جنگ پر ملات :روایتی طنز از زندگی حسین پاینده (ملات)

کتاب جنگ پر ملات :روایتی طنز از زندگی حسین پاینده (ملات)

  • 45,000 تومان
  • 36,000 تومان

قسمتی از کتاب جنگ پر ملات :روایتی طنز از زندگی حسین پاینده (ملات)

حسین قبلا وضو گرفتن و نماز خواندن را از پدر و مادر یاد گرفته بود و دلش می خواست با خواندن نماز جماعت، همه بزرگ ترها را شرمنده قد و قواره کوچکش بکند. بار اول که پایش به مسجد باز شد، صاف رفت کنار پیرمردهای هفتاد هشتاد ساله حال ندار نشست. یکی کشکک زانویش درد می کرد، یکی کمر دولا و راست شدن نداشت و یکی نا نداشت بایستد. همه ردیف شده بودند توی یک صف و نشسته نماز می خواندند. حسین از اوضاع و احوال استخوان و مهره های بدن پیرمردها خبر نداشت، نیت کرد و مثل آن ها، نشسته نماز خواند. بعد از نماز، پیرمرد کناری شروع کرد به سین جین کردن و پرسید: «آقا پسر! من پاهام درد می کنه، هشتاد و پنج سالمه، تو چرا نمازت رو نشسته خوندی؟» حسین فکر می کرد توی مسجد باید نشسته نماز خواند. دیگر روی رودررو شدن با پیرمردها را نداشت، مسجد را بوسید و گذاشت کنار. حسین ملات بعد از آن صبح ها که از خواب بیدار و مثل غنچه وا می شد، به خودش می گفت: «حسین! تو که سر به زیر و حرف گوش کن بار نیومدی، لنگ ظهره، بلند شو بریم بیابون!»  حسین ملات همه عشقش این بود که برود بیابان های اطراف قم و با جانورهای بیابانی احوالپرسی کند. جیرجیرک و گنجشک و پروانه های محل از دستش در امان نبودند. از هفت هشت سالگی برای خودش گروه درست کرده بود. خودش فرمانده می شد و به باقی پسرها دستور می داد تا لباسشان را در بیاورند و برایش پروانه شکار کنند. پروانه ها بعد از شکار، سرنوشت جالبی نداشتند. دسته جمعی تبعید می شدند به قوطی کبریت های حسین ملات. آن قدر توی قوطی ورجه وورجه می کردند و خودشان را به درو دیوار می کوبیدند تا پاستیل بشوند و بچسبند به کف قوطی. تنها فایده بیابان گردی برای حسین این بود که چشم و گوشش باز شود و جک و جانورهایی را که توی محل پیدا نمی شد، ببیند.

نظر بدهید

توجه: HTML ترجمه نمی شود!
    بد           خوب