کتاب انجمن نگهبانان جلد دوم بخش اول : تناقض
کتاب انجمن نگهبانان جلد دوم بخش اول : تناقض
- ناشر: باژ
- مولف: چارلی فلچر
- مترجم: سمانه افشارحاتم
- تعداد صفحه: 256
- نوع جلد: شومیز
- قطع: رقعی
- موضوع: داستان های آمریکایی
- شابک: 978600987161
- موجودی : در انبار
- 225,000 تومان
-
198,000 تومان
درباره کتاب انجمن نگهبانان جلد دوم بخش اول : تناقض
انجمن نگهبانان اولین رمان نویسنده جوان با فضایی ماورایی، جادوگونه و سحرآمیز می باشد. اعضای انجمن افرادی شجاع و بی باک هستند که از مرز بین جهان خاکی و جهان جادو محافظت می کنند، کسانی که تعدادشان روز به روز کاهش پیدا کرده و حالا تنها 5 نفر از آن ها باقی مانده است، 5 نفری که با ورود دختری به قرارگاهشان ممکن است عضوی دیگر را بپذیرند و یا همین جمع کوچکشان هم از هم فروبپاشد.
اعضای گروه مخفی انجمن نگهبانان چیزهای زیادی میدانند. میدانند که آهن سرد هیولاها را درون سایهها نگه میدارد.
میدانند که ایستادن بین دو آینه خطرناک است. علاوه بر اینها، میدانند که با وجود تعداد اندکشان که هرروز کمتر هم میشود،همچنان وظیفه دارند از انسانیت در برابر موجودات فراطبیعیـو صدالبته بالعکسـ محافظت کنند.
اما دو تن از اعضای قدرتمند گروه، آقای چابک و سارا فالک در دنیای بین آینهها حبس شدهاند و دنبال یکدیگر میگردند و نیز راهی برای برگشتن به خانه. چیزی که آنجا مییابند برای انجمن نگهبانان و نیز دنیایی که از آن محافظت میکند،
عواقب شوم در پی دارد، عواقبی که که باعث میشود به هرآنچه تصور میکردند که میدانند، شک کنند.تناقض دنبالهی جلد نخست مجموعهی بسیار جذاب فانتزی سیاه انجمن نگهبانان است.
گزیده ای از کتاب
لوسی آن قدر باهوش بود که بداند این هم حقیقت ندارد. موضوع این بود که چارلی با طرز فکر دیگری بزرگ شده بود، در خانواده ای عجیب و غریب اما با دنیایی واقعی که طرز فکر خاصی را می طلبید. لوسی مدت زیادی بدون تکیه به خانواده ای که مراقبش باشند، از خودش محافظت کرده بود. مسلما به چارلی حسودی می کرد اما قدر استقلال ذهنی خودش را هم می دانست. شاید به نظر می رسید بیش از حد به دیگران مظنون است اما در نظر خودش این چیز بدی نبود. و از آنجایی که ذهنش طوری شکل گرفته بود که به این صورت واکنش نشان دهد، کم کم شک کرد که شاید آهنگر هم با سوال های تصادفی و بسیار زیرکانه داستان زندگی اش را از زیر زبانش بیرون می کشد. و این باعث شد دوباره دیوار دفاعی اش را بالا ببرد.
آهنگر همچنان برایش یک معمای ناخوشایند باقی ماند: او خشن و به قدر کافی مهربان بود و می توانست حتی گاه گداری او را بخنداند، اما علاوه بر این ها سیاهی ای در وجودش بود که باعث می شد چندان احساس راحتی نکند. مثل تمام اضطرابی بود که از آن اتفاق بزرگ چندین سال پیش در مزرعه ی سیلوی و آنتونی به یاد می آورد، حس اینکه طبع معمولا آرام این جانور عظیم الجثه، هر لحظه امکان داشت بیرون بپرد و بعد خشم و قدرت نیروی سبعانه اش تبدیل به نیرویی نابودگر و توقف ناپذیر شود. حسی که در کنار او پیدا می کرد شبیه ابرهای طوفانی بود که در آسمان آفتابی زیباترین حالت را داشتند و لحظه ای بعد همان ابرها خورشید را می پوشاندند و طوفان شدید درونش را آزاد می کردند.