"آنی" و "گیلبرت" با حضور جمعی از صمیمیترین دوستان خویش
ازدواج کردند و برای ادامهی زندگی به "فور ویندز" رفتند و در نزدیکی یک
فانوس دریایی، خانهای اجاره کردند. "لسلی" و "کورنیلیا" دو زنی بودند که
در نزدیکی آنها زندگی میکردند خیلی دیر به دیدن آنی رفتند. هریک از آن
دو بنا بر ویژگیهای خاص خود، مردمگریز بودند، اما آنی به سرعت با آنها
صمیمی شد. آنی و گیلبرت کریسمس را در خانهی خود جشن گرفتند و از
دوستانشان پذیرایی کردند. در سال جدید دختر آنها به دنیا آمد ولی کمتر
از یک روز زنده بود. مرگ او تاثیر بدی بر روحیهی آنی گذاشت و مدتی طول
کشید تا او به کمک "سوزان" ـ پرستارش ـ لسلی و کورنیلیا به زندگی بازگشت و
ماجراهای بسیاری را پشتسر گذاشت. فرزند دوم آنها پسری بود که نامش را
"جیمز متیو" گذاشتند. پس از مدتی گیلبرت خانهای بزرگ و ارزان یافت و پس از
خداحافظی با دوستان همراه آنی به آنجا رهسپار شد.